از پرفسور سمیعی پرسیدند: 
تو چرا به خدا اعتقاد داری؟
گفت کنار دریا ،مرغابی را دیدم که ،پایش شکسته  ،
پایش را ،داخل گلهای رس مالید،
بعد به پشت خوابید،و پایش را به ،سمت نور خورشید گرفت تا گل خشک شود. 
اینطوری پای خودش را گچ گرفت ،
فهمیدم که نیرویی مافوق طبیعی وجود دارد ،که به او این آموزش را داده 
حالا اسم این نیرو را می توانید خدا یا هر چیز دیگر بگذارید 
مغرور نشوید وقتی ،پرنده ای زنده است مورچه را میخورد 
وقتی می میرد ،مورچه او را می خورد
 شرایط با زمان تغییر می کند 
هیچ وقت کسی را تحقیر نکنید
 شاید امروز قدرتمند باشید 
اما  زمان از شما قدرتمندتر است
 پس ،مهربان باشید
 

۲۵ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۴۹ تعدادنظرات :۰

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی